نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 1090 )
ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء شا نزدهم ـ صفحه 312 )
( قسمــت ســـی ام )
لـذّتِ عـذر
( جزء شانزد هــم صفحــه 321 آیه 131 )
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًامِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَى
ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :
و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ایشان را از آن برخوردار کردیم [و فقط] زیور زندگى دنیاست
تا ایشان را در آن بیازماییم ، دیدگان خود مدوز و [بدان که] روزىِ پروردگار تو بهتر و پایدارتر است
نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :
این آیت باز مرهمی است که بر دل درویشـــــــــــان نهد ،
حقارت و مهانت دنیــــــــــــا را فرا خلق نماید ،
و عیوب و بدی های آن را آشکار سازد ،
و دوستان خود را از دیدن و دوست داشتن آن منــــع کند ،
و می فرمایــــــد :
این دنیـــــــا شکوفــــــه ای است که ؛
تری و تازگی و زیبــــــــائی او ، روزی چند باشد ،
آن گاه پژمـــــــرده شود و نیست گردد ،
و فتنــــه یآن در دل بماند !
چه داری مهرِ بی مهری ، کزو بی جان شد اسکندر
چه بــازی عشـــق با یـــــاری کزو بی ملک شد دارا
بدان که توانگران به هرچه برایشان پیش آید ؛ رجوع به دنیا کنند !
ولی درویشان ؛ در همه حال ، دل با مولی دارند !
از این جا شرف و برتریِ درویشان بر توانگران معلوم گردد !
نقــــــل کــــرده انـــــــــد که ؛
جنیــــد ؛ درویشی را بر توانگری برتری نهادی ،
ولی ابن عطا ؛ بر خلاف او ، توانگری را بر درویشی شرف نهادی !
روزی میان این دو منــــــــاظره شد ؛
جنید دلیل آورد که رسول خــــدا(ص) فرموده :
فقیرانِ امّتِ من ، پیشتر و زودتر از توانگران وارد بهشت شوند !
و کسی که زودتر به بهشت رود برتر است از آن که دیرتر رود !
ابن عطا گفت : چه بهتر که توانگر مدتی در شمار و انتظار بماند !
از بهر آن که ؛ آن کس که در بهشت است ؛ در لذّت نعمت است ؛
و آن که در انتظار و شمــــــــار است ؛
در لذّتِ عتـــــــــابِ حقّ است !
و با دوست سخن گفتن ؛
اگر چه در مقام عتاب و خطاب باشد ؛
بهتـــــــر است از آن کــــــه در مقـــــــامِ نعمــــــت ؛
از دوست به غیر دوست مشغول باشد !
زیرا ؛ در بلایِ دوست بودن ؛
بهتر و خوشتر از آن که در نعمتِ دوست ، بی دوست بودن !
جنیـــــــــــد گفت :
اگر توانگر را لذّتِ عتاب است ؛
درویش را لذّت اعتذار است !
بدین گونه خداوند روز قیامت خطاب به بنده ی درویش خود گوید :
من از تو عذر می خواهم !
و سوگنـــــــد به عـــزّت و جـــــلالم ؛
از این که دنیــــــــــا را رو به تــــــو نیاوردم ؛
نه از جهت خواری و اهانت به تو بود ؛
بلکه چون فضیلت و کرامت بهره ی تو کردم ؛
اکنون بنگر به این صف ها از مردم ؛
هرکس در دنیا به تو غذا یا جامه یا جایگاه (مسکن) داد ؛
و منظورش ثواب و به یــــــاد من بوده ؛
دست او را بگیـــــــر و از صف بیرون آر ؛
که من گنـــــــــــاه او را به خاطر تــــــــو بخشیدم !
جنیــــد در این مناظره ؛ با دلیل آمد که گفت ؛
اگر خداوند با توانگر عتاب می کند ؛
از درویش عـــــــذر می خواهد !
و لـــذّت عــــــذر ، وراء لذّت عتاب است !
زیرا عتاب با دوست و دشمن رود ؛
لیکن عـــــــذر ، جز با دوستان نرود !
و این منــــعِ دنیــــــا از درویشان ؛
نه از آن جهت است که دنیا از ایشان دریــــغ است ؛
بلکه آنـــــــــان از دنیـــــــــا دریغنـــــــد !
همّت ِ ایشان ؛ به از دنیـــــــــا ؛
و مراد ایشان ؛ به از عقبــــــــــی ؛
و مقصود اصلی شان دیدار مولی است .
گویند لقمان را وقتی موی دراز گشتــــه بود ؛
بر خاطر او بگذشت که ؛
کاشکی دِرَمی بودی که به گرمابه شدی ، و موی از بدن باز کردی !
هنوز این آرزو در خاطر تمـــــــــــام در نیاورده بود که ؛
یک صحـــــــــرا همه زر (طلا) دیــــــــد !
لقمان دیده فراز کرد و گفت :
گر من سخنی بگفتم اندر مستی !
اُشتر به قطار مــــا چرا بر بستی !
موضوع :